راه بی پایان

هر چی بیشتر آدم می بینم

بیشتر جدی می‌شم که حلقه ی دورم کوچیک تر باشه

می‌دونم کم کم فقط منم و تنهایی!

و این منو امیدوار می‌کنه

ترس از تغییر نه

هزار سال مونده تا به خاطر ترس از تغییر درارو ببندم...

من خیلی چیزا می‌خوام

خیلی چیزا که فقط نیر میتونه بفهمه...

پس هیشکی نیاد

هیچ غریبه ای...

هیچ دست اندازی...

تنهایی چقد مظلوم واقع شده که اشتباه تعریفش کردن...

هیچ چیز موضوعیت نداره
ما داریم توی یه توهم بزرگ زندگی می کنیم
انقدر بزرگ که همه باورش کردن
چی گفتم؟
زندگی؟
نه داریم بازی می کنیم
ولی هنوز نمی دونم این توهم متعلق به چه مغز بزرگیه؟

درست لحظه ای که گم شده بودم

که عقلم به هیچ چی قد نمی داد

چقد خوشبختم که منو دوس داری

که همیشه با منی

اگه میخوای اتفاقای خوب بیفته

دورتو پر از آدمای خوب کن

پزشکان  خوردن الکل و قهوه و کشیدن سیگار را بر او منع کرده اند، ولی او گوش نمی دهد.

قلب به مواد سوختنی نیاز دارد، و اگر او دستش به عشق نمی رسد 

دست کم باید چیزهایی به جای آن به او بدهد...

"ایلیا ارنبورگ"

ترس از موفقیت

تنبلی

وقت کشی ارادی

یا هر چیزی که اسمشو بشه گذاشت

من کمک خواستم

و میدونم زمان درستش که برسه

خودش منو راهی می کنه

و موفقیت 

وقتی اتفاق میفته که که تو صلاح بدونی.

ترکیب مرداد و اسفند خیلی خوب جواب می ده!

امشب تولد یکی از اسفندی های محبوب منه.

خوشحالم که هست 

و دوست دارم همیشه باشه☺

من معمولا یک چیزی همراهم هست که بخونم، تا مجبور نباشم ریخت مردم رو ببینم.
چارلز بوکفسکی